در یک سال گذشته، اگر چیزی مرتبط به ایران نوشته‌ام بیشتر نقد کنش‌ها و مواضع افرادی با موقعیت شبیه به من بوده: کسانی که اتفاقات یکسال گذشتهٔ ایران را از نزدیک تجربه نکرده‌اند و دست‌کم در چند سال آینده در ایران زندگی نخواهند کرد. در موارد متعددی نوشتن دربارهٔ آنچه که در ایران می‌گذرد به نظرم از نظر عقلانی، اخلاقی، و سیاسی خطا بوده. از نظر عقلاني خطا بوده چون از هر آدم عاقلی انتظار می‌رود که داوری قطعی دربارهٔ چیزی که شواهد کافی برای آن ندارد را تعلیق کند. و اگر در این سفر کوتاه چیزی را فهمیده باشم این است که از دور چقدر نمی‌فهمیدم. پیگیری کردن اخبار، خواندن نوشته‌های دوستانم در ایران، و صحبت مستقیم با افراد هیچ‌کدام نمی‌تواند آن فاصله‌ای را که نداشتن تجربهٔ مستقیم ایجاد می‌کند، پر کند. از نظر اخلاقی موضوع پیچیده‌تر است. آن‌طور که من موضوع را می‌فهمم در دليل‌آوری اخلاقی مهم است که چه کسی دلیل‌آوری می‌کند و مخاطبش کیست. این‌طور نیست که دلایل کاملاً مستقل از جایگاه افراد باشد. همین تفاوت جایگاه من و مخاطب احتمالی‌ام باعث می‌شود که بسیاری از دلیل‌آوری‌ها بی‌جا باشد، خصوصاً زمانی که نتیجهٔ دلیل‌آوری قصد کنشی است که هزینه‌اش را دیگری می‌دهد و من را مستقیماً متاثر نمی‌کند. اما پیچدگی در این‌جا است که این فاصله باعث نمی‌شود که امکان هرگونه ارتباطی از بین برود و تصور این‌که جایگاه دیگری او را ناتوان از دلیل‌آوری اخلاقی می‌کند، خود نگاهی بالا به پایین، غیرانسانی، و غیراخلاقی است. به این دليل است که گاهی در این باره نوشته‌ام. با این حال، گرچه سعی کرده بودم محتاط باشم، حالا فکر می‌کنم برخی از آن حرف‌هایی که دربارهٔ کنش و تجربهٔ افراد در ایران نوشته‌ام ناموجه و خطا بوده. از نظر سیاسی هم معتقدم که بسیاری از کنش‌های (حتی در حد اعلام موضع) ایرانیان خارج از کشور فقط بی‌فایده نیست، بلکه اصلاً مضر است. بسیار به این فکر می‌کنم که اصلاً کدام کنشی از طرف ایرانیان خارج از کشور می‌تواند از نظر سیاسی موجه باشد. تنها چیزی که به ذهنم می‌رسد مقابله با سیاست‌های کشورهای دیگر برای به انزوا کشاندن ایران، تحریم و احیاناً آماده‌کردن مقدمات جنگ است. شاید امکان‌های دیگری هم باشد. اما فعلاً تنها فعاليت سیاسی خارج از ایران که من می‌توانم با ملاحظات خودم با آن همراهی کنم این کنش‌های دفاعی است: تلاش برای کم کردن انزوا و تحریم و احتمال جنگ.

بارها دربارهٔ موضع منفی‌ام نسبت به وجههٔ سیاسی جنبش سال گذشته، خصوصاً آن بخش متکی به خارج از کشور، نوشته‌ام. چیزی که نمی‌توانستم درباره‌اش بنویسم، جنبهٔ اجتماعی ماجرا بوده است. حالا هم که می‌خواهم مختصری درباره‌اش بنویسم، حرف‌هایم باید به عنوان مشاهدات کسی دیده شود که فرصت کمی برای درک اوضاع داشته. سرخوردگی اطرافیانم از آن‌چه که در سال گذشته اتفاق افتاده برایم جنبه‌ای پارادوکسیکال دارد. تا آن‌جا که من می‌دانم، اطرافیان من هیچگاه دلبستگی‌ای به آن وجه سیاسی نداشته‌اند. اگر داشتند، وضعیت مفتضحانهٔ آن جنبه می‌توانست این سرخوردگی را توضیح دهد. اما اگر به جنبهٔ‌ اجتماعی ماجرا نگاه کنیم. دستاورد عظیم بوده. من سال‌ها معتقد بودم که حجاب (به شکل مانتو و شال/روسری) بدل به هنجار درونی شده بوده است. نه به این معنی که افراد آن را قبول داشته‌اند، بلکه به این معنی که حتی در نبود زور مستقیم بیرونی از این هنجار پیروی می‌کردند و اگر کسی خلاف آن عمل می‌کرده با مقاومتی عمومی رو به رو می‌شده. راز ماندگاری این قاعده در جامعه به گمان من همین درونی شدن هنجار بوده، و نه فقط زور بیرونی. نمی‌گویم آن هنجار کاملاً از بین رفته است. اما تا این حد کمرنگ شدنش به عنوان هنجار درونی اتفاق بسیار عظیمی است. هنجارهای درونی، حتی زمانی که توجیه/ارزش پشت‌شان از بین می‌رود، تا مدتی طولانی باقی می‌مانند. این‌که در این زمان کم چنین تحولی در دیدگاه درونی جامعه رخ داده است شگفت‌انگیز است. من این تغییر را فقط در خیابان نمی‌بینم. در صحبت با آدم‌های پیرامون که بعضاً از گروه‌های بسیار متفاوتی هستند هم می‌بینم. نگاه‌مان نسبت به جنبهٔ سیاسی هرچه باشد، اگر برای حقوق انسانی جنبه‌ای اخلاقی قائل باشیم، نمی‌توانیم اتفاقات سال گذشته را به خاطر تغییر اجتماعی‌ای که ایجاد کرده تحسین نکنیم. من ادعا نمی‌کنم که جنسیت‌زدگی و مردسالاری حذف شده. می‌گویم بخشی از هنجار عمومی درونی مرتبط با آن در مدتی خیلی کوتاه عمیقاً تغییر کرده و همین تغییر محدود و مشخص اتفاق بسیار بزرگی است.

پی‌نوشت: این‌ها را به دوستی می‌گفتم و توجه‌ام را به این جلب کرد که تاکید بر این دستاورد و انتظار خوشحالی از آن نابه‌جا است. در شرایطی که حال افراد به دلایل مختلفی بد است، و خود فشار اقتصادي برای احساس سرخوردگی کافی است، چنین انتظاری فقط از آدمی بی‌توجه و غیرحساس برمی‌آید. همین ظرایف است که فکر می‌کنم وقتی در تجربهٔ زندگی روزمرهٔ افراد در ایران شریک نیستی ممکن است نفهمی.