عزیز من، کسی را که در هزار فرازونشیب بارها به او دور و نزدیک شده‌ای، طوری ترک نکن که گویی بار آخر است. به کسی که سال‌هاست دوست داری، زخم کاری نزن، هرقدر دلخور و آزرده باشی. برخی دوستی‌ها و نزدیکی‌ها چاره‌ناپذیرند، یعنی اگر هزار واقعه هم طور دیگری رقم می‌خورد، باز پیش می‌آمدند و بودند؛ و از وقتی که آمده‌اند مقدر بوده که باشند و بازگردند، هرقدر مصمم باشی و مستحکم و خشن در قطع کردن. این قطع‌کردن‌هایی که نرم و آرام نیست، زخمی می‌زند که اثرش باقی می‌ماند اما هرگز برای تمام شدن کافی نیست.

دنبال نوشته‌‌ای می‌گشتم که ناغافل چشمم خورد به آن‌چه چند سال پیش، به دنبال وصل پس از فصلی نوشته بودم. پنج ماه نبودی و وقتی آمدی گفته بودی فهمیده‌ای که عمیقاً عاشقم هستی و عمیقاً آزرده‌ای. خواندش شگفت‌زده‌ام کرد. از آگاهی‌ام رفته بود که زمانی چنین صراحتی در بیان احساس داشته‌ای، چه در خوشایندی و چه در ناخوشایندی. نوشته‌ی پیشین پر بود از عدم اطمینان، آن رفتن ناگهانی و طولانی‌ات، بدون هیچ توضیحی، حتی در حد این توضیح ناکافی و مبهم این‌بار، ناامن‌ام کرده بود. نوشته بودم که نمی‌فهمم چرا رفته‌ای و نوشته بودم که گفته‌‌ای نمی‌خواهی درباره‌اش حرف بزنیم.

دیگر عصبانی نیستم. یاد زمانی می‌افتم که با آن‌که من رفته بودم و نه تو، ولی شاید عاشقانه‌ترین حالتم به تو بود. زمانی که در هر شراب قرمز و برگ افرایی یاد تو بود. حسی که بخش بزرگی از آن روزگارم را می‌گرفت اندوه بود. اندوهی که دوستش داشتم، و فکر می‌کردم از معشوق عزیز‌تر است، چون بی‌آزارتر است و دارایی‌ای است عمیقاً شخصی. غم ترک کردنت را جایگزین خودت کرده بودم و بخش بزرگی از دنیای من بود.